شهر بوی دریا میدهد
آب تا آرنجمان بالا رسیده
ماهیها روی آب شناورند
با چشمهای همیشه بازشان زل زدهاند به آسمان
آب تا گلویمان بالا رسیده
لجن تا سقف خانهها را فرش کرده
کوسهها آرام آرام نزدیک میشوند
آبْ سرخی خوش رنگی به تن کرده
دگر صدای قار قار کلاغها را نمیشنویم
آب گوشها، ریههایمان را پر کرده
خنکای این مایع سرخ رنگ آرام آرام گرمای وجودمان را در خود حل میکند
آب از سر ما گذشته، چرا هنوز زندهایم؟