loading...

تخیلاتِ رام نشدنی

چهارم شخص مجهول!

بازدید : 2
پنجشنبه 17 بهمن 1403 زمان : 12:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تخیلاتِ رام نشدنی

زمان زیادی تا هژده سالگی‌ نمانده. راستش این را وقتی متوجه شدم که شوهرخالهٔ عزیز تر از جانم برگشت و بهم گفت: هی فلانی، دو ماه دیگر هجده ساله می‌شوی و می‌آیی قاتی آدم‌ها! جمله کوتاه بود و جان‌کاه و من درحالی که همچو نره خری در دوازده سیزده سالگی‌ام سیر می‌کردم، خشتک‌ها دریده، جفتک زنان و فریاد کشان کنج عزلتی گزیده و در بحر مکاشفت خویش مستغرق گردیدم.

بگذریم. من واقعا از گذر زمان وحشت می‌کنم. وقتی می‌گویم هژده سالگی، دقیقا هیچ درکی از آن ندارم. فقط از این آن شنیده‌ام که هژده سالگی فلان، هژده سالگی بهمان. احساس می‌کنم باید توشه‌‌‌ای برایش آماده می‌کردم که نکرده‌ام. مثلا من هیچگاه لیستِ "کارهایی که باید تا قبل از هژده سالگی انجام داد" و چیزهایی از این دست ندارم و نداشته‌ام. البته خیلی کار‌ها هست که دلم می‌خواهد انجامشان دهم اما خب شرایط مدام یاد آوری می‌کند که از استعمال فضولات اضافه و مشتقات آن بپرهیزم. البته فعلاً.

آه... چه می‌شود کرد.

برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 12
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 27
  • بازدید کننده امروز : 25
  • باردید دیروز : 6
  • بازدید کننده دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 54
  • بازدید ماه : 88
  • بازدید سال : 148
  • بازدید کلی : 2876
  • کدهای اختصاصی